کیاسر

شهر ناشناخته

کیاسر

شهر ناشناخته

کیاسر
دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین مطالب
  • ۰
  • ۰

شهادتت مبارک باباجون

دلنوشته دختر شهید محمد بلباسی

شهادتت مبارک باباجون 

دختر شهید بلباسی می‌گوید: الان هم که من با شما صحبت می‌کنم، بابای عزیزم در کنارم ایستاده و بر روی سرم دست می‌کشد تا احساس تنهایی نکنم؛ بابای عزیزم همیشه دلش می‌خواست که شهید شود، باباجون شهادتت مبارک. 

 

فاطمه بلباسی، یگانه دختر شهید محمد بلباسی عصر امروز در مراسم بزرگداشت این شهید این چنین با پدرش حرف زد:

بسم رب‌الشهداء و الصدیقین

امروز می‌خواهم از کسی صحبت کنم که همیشه با من است؛ چند روزی است که عده‌ای به من می‌گویند که بابای من مرده است، ولی من مثل همه شماها پدر دارم، با او حرف می‌زنم، نگاهش می‌کنم، با او بیرون می‌روم و یا مثل همه شما با او بازی می‌کنم. 

 

البته من یک فرق کوچک با شما دارم و آن این است که چند روزی است پدر من، عکسی است بر روی طاقچه اتاق‌مان...

الان هم که من با شما صحبت می‌کنم، بابای عزیزم در کنارم ایستاده  و بر روی سرم دست می‌کشد تا احساس تنهایی نکنم؛ بابای عزیزم همیشه دلش می‌خواست که شهید شود،"شهادت مبارک باباجون". 

 

راستی! باباجون، سلام همه ما را به پدرجون هدایت برسون و بهش بگو "‌بابا چشمت روشن دیگه تنها نیستی"

باباجون! همه می‌دانند مفقودالجسد شده‌ای، اما مامان صبور و قهرمانم تو گوشم همش می‌گه "‌یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور" و امیدوارم که تو برگردی و کلبه ما را پر نور کنی. 

 

بابای خوبم! سلام من، مادرم، حسن، مهدی و عزیزم را به حضرت زینب(س) و دردانه سه ساله امام حسین‌(ع) برسان و برای ما دعا کن.

ما منتظرت هستیم تا تو مثل همیشه برگردی...

دختر کوچکت "‌فاطمه بلباسی"

  • ۹۵/۰۲/۲۰
  • .. محمودی کیاسری

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی